خدمات وبلاگ نويسان جوان واجب فراموش شده

سایت بزرگ گروهی شیعه مهدی ع

مرجع قالب های مذهبی زیبا وجدید

ثامن تم

خدمات وبلاگ نويسان جوان
 
 

 

 
 

امر به معروف و نهی ازمنکر

 
       

 
 

               

 
 
  آرشيو مطالب

<-ArchiveTitle->

 
  لینک دوستان

 

قالب وبلاگ

سایت شیعه مهدی ع

جی پی اس موتور

جی پی اس مخفی خودرو

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان واجب فراموش شده و آدرس vagebfaramooshshode.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





قالب جدید بلاگفا توسط سایت شیعه مهدی ع


نويسندگان
امیرحسین پریدار

 


  درباره وبلاگ



باسلام.خوش آمدید.این وبلاگ تلاش دارد تا در راستای تحقق در باره ی امر به معروف و نهی از منکر بپردازد.امیدوارم این وبلاگ مورد توجه شما واقع شود.باتشکر
ahp.lari@yahoo.nl

 
  پیوند های روزانه

ساختن وبلاگ

شماره پیمان کارها

حمل ته لنجی با ضمانت از دبی

خرید از چین

قلاده اموزشی ضد پارس سگ

قیمت پرده کرکره ای

چه تشکی بخریم

آجرنما لعابدار

تمام پیوند های روزانه

 
  تبلیغات


تبلیغات



  آمار بازديد

:: تعداد بازديدها:
:: کاربر: Admin


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 1
بازدید ماه : 3
بازدید کل : 2824
تعداد مطالب : 6
تعداد نظرات : 1
تعداد آنلاین : 1



کد متحرک کردن عنوان وب

اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَك َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

سایت خدماتی بیست تولز

Begin Nasr19.ir Banner Code -->

ابزار نمایش عکس تصادفی


کد لوگو حمایت از کشور ایران

انواع کد های جدید جاوا تغییر شکل موس

تماس با مدیر فال مصری;

 


  ...
 

باسلام به باز دید کنندگان گرامی.امیدوارم این وبلاگ مورد توجه شما واقع شود...راستی نظر فراموش نشه!!!

یاعلی



نوشته شده توسط امیرحسین پریدار در پنج شنبه 28 شهريور 1398

 



  یا صاحب الزمان
 

یا صاحب الزمان



نوشته شده توسط امیرحسین پریدار در شنبه 30 شهريور 1392

 



  گناهکاران خدا دوست!
 

ما از اون گناهکارائیم که خدا رو قبول داریم که گناهامونم با بسم الله سروع میکنیم......



نوشته شده توسط امیرحسین پریدار در پنج شنبه 28 شهريور 1392

 



  عشق مارمولک ها!
 

این داستانی که در زیر نقل میشود یک داستان کاملا واقعیست که در ژاپن اتفاق افتاده است:

شخصی مشغول تخریب دیوار قدیمی خانه اش بود تا آنرا نو سازی کند. توضیح اینکه منازل ژاپنی بنابر شرایط محیطی دارای فضای خالی بین دیوار های چوبی هستند.

این شخص در حین خراب کردن دیوار در بین آن مارمولکی را دید که میخی از بیرون به پشتش فرو رفته بود.

دلش سوخت و یک لحظه کنجکاو شد. وقتی میخ را بررسی کرد خیلی تعجب کرد! این میخ 4 سال پیش ، هنگام ساختن خانه کوبیده شده بود!

اما براستی چه اتفاقی افتاده بود؟ که در یک قسمت تاریک آنهم بدون کوچکترین حرکت ، یک مارمولک توانسته بمدت 4 سال در چنین موقعیتی زنده مانده!

چنین چیزی امکان ندارد و غیر قابل تصور است. متحیر از این مساله کارش را تعطیل و مارمولکرا مشاهده کرد.

در این مدت چکار می کرده؟چگونه و چی میخورده؟

همانطور که به مارمولک نگاه یکدفعه مارمولکی دیگر ، با غذایی در دهنش ظاهر شد!

مرد شدیدا منقلب شد!چهار سال مراقبت.واقعا که چه عشق قشنگی! یک موجود کوچک با عشقی بزرگ!

عشقی که برای زیستن و ادامه حیات ، حتی در مقابله با مرگ همنوعش او را دچار هیچگونه کوتاهی نکرده بود!

اگه موجودی به این کوچکی بتونه عشقی به این بزرگی داشته باشه پس تصور کنید ما تا چه حد می توانیم عاشق همدیگر  باشیم و شاید هم باید پایبندی رو از این موجود درس بگیریم، البته اگر سعی کنیم خیلی بهتر از اینها می توانیم چرا که باید به خود آییم و بخاهیم و بدانیم ، که انسان باشیم.



نوشته شده توسط امیرحسین پریدار در چهار شنبه 27 شهريور 1392

 



  کفش
 

همین چند روز پیش بود.

برای واکسن برادرم به پیش دکتر می خواستیم برویم....

اما او حضور نداشت.

در راه برگشت یک کفش فروشی کفش هایش را وسط راه گذاشته بود و سد معبر کرده بود...

اما ناخواسته...

پدرم تا این صحنه را دید ناراحت شد .

 او به پیش صاحب کفش فروشی رفت.

صاحب مغازه آمد.

با پدرم احوال پرسی کرد...پدرم موضوع را پیش کشید و گفت:میگم این کفشارو اینجا گذاشتید یه دفعه دیدید یکی برداشت و فلنگو بستا ؟؟؟

او گفت:آره راست میگی ببخشید الان میرم اونارو برمیدارم...

پدرم گفت بیا کمکت بدهم اما او قبول نکرد.

در راه برگشت پدرم به من گفت: فهمیدی پسرم؟اینجوری نهی از منکر میکنند نه اینکه مثلا بیای با تندی بگی آقا بیا کفشاتو بردار سد معبر شده. اگه اینجوری گفتیم یکی باید بیاد خودمونو نهی از منکر کنه!!!فهمیدی؟آفرین بر تو که واقعا پسر حرف گوش کنی هستی.

یا علی



نوشته شده توسط امیرحسین پریدار در سه شنبه 26 شهريور 1392

 



  باغ سری
 

تابستان آمده است..........

چندتا بچه بدون توجه از خانه ی خود دورشده و به سراغ ماجراجویی میروند.

آنها در داخل دیواری که بین برگ ها پنهان شده ، یک در کوچک می بینند.

باتعجب به هم نگاه میکنند.گویی می خواهند بپرسند این در به کجا باز میشود؟...

وبرای باز کردن در تلاش میکنند!

مهدی و هادی بازی خود را قطع میکنند و آنها را تماشا میکنند.

بچه ها،زور بازویشان را به کار میگیرند و بالاخره در، با صدای جیغ مانندی باز میشود.

هادی جلو می رود  و به آنها میگوید : بچه ها ورود به این باغ ممنوع است.

ولی آنها بدون توجه به هادی وارد باغ می شوند.

مهدی می گوید:بچه ها شما نباید بدون اجازه ی صاحب باغ وارد آن بشوید.

آنها باز هم توجهی نمیکنند.

                                                                                                                                                           بقیه در ادامه مطلب

 



.:: ادامه ی مطلب ::.

نوشته شده توسط امیرحسین پریدار در سه شنبه 5 شهريور 1392

 



صفحه قبل 1 صفحه بعد

 
 

 

 

Powered By shia-mahdi.com Copyright © 2009 by vagebfaramooshshode This Template  By shia-mahdi.com